پیوستار بخش پیش
هنگامیکه به سنگی بزرگ که نمای سه مرد اشکانی بر آن تراشیده شده می رسیم سه مرد را بر سه گوشه سنگ می بینیم. یکی از آنها آشکار است که پادشاهی بوده است. آرایش سر و چهره و گونه پوشش این سه تن بویژه پادشاه آشکارا نشان دهنده اشکانی و پارتی بودن آنهاست.
این سه تن چنان بر روی سه گوشه سنگ نقش شده اند که شاه اشکانی از روبرو ایستاده و به سوی جایگاه مقدس و نیز شاهراه کهن نگریسته و دوتن دیگر در دوسوی او ایستاده اند. شاه اشکانی نواری به دور موهای سرش دیده می شود که از پشت گره خورده و ادامه این نوارها در دوسوی پشت او آویزان شده است. درست همانند سکه های شاهان اشکانی. ریش و آرایش او سراسر با آرایش شاهان بر روی سکه های پارتها همسان است.
پوشش و لباس او آشکار است که اشکانی و ایرانی است. او شلواری چون دیگر نگاره های شاهان و بزرگان اشکانی داشته و کمربندی به دور کمرش دیده می شود. اینکه نمای یک پادشاه اشکانی را در این منطقه و بر روی سنگ تراشیده اند نشانی است بر اهمیت و نامداری بیستون در روزگار خود و با توجه به اینکه از روزگار اشکانیان نگاره های بسیاری در نیمه غربی ایران دیده شده نشان از نگاه ویژه آنها به غرب این سرزمین و بویژه شاهراهی است که پایتخت آنان تیسفون را به زادگاه بومیشان در پرثو پیوند می داد.
پسان تر هنگامیکه به نگاره های روزگار ساسانیان می نگریم درمی یابیم که شلوار و لباس ساسانیان به نیکی از پوشش پارتها الگو برداری شده و این همان الگوی پوشش ایرانیان کهن و آریاییان است که برای اسب سواری مناسب بود. در نگاره های ایرانیان کهن چه مادها در تخت جمشید و چه آثار دیگر آنها شلوار پوشیده و لباس آستین دار کوتاهی که تا بالای زانو را می پوشاند به تن دارند.
شاه اشکانی در این نگاره کاسه ای در دست دارد و با دست راستش به آتشدانی بخور می دهد که نشان از انجام مراسمی آیینی در پیوند با آیین زرتشت است. شوربختانه آثار فرسایش بر روی نگاره بسیار آشکار است. چرا که بر روی خود آتشدان چند نویسه به زبان و دبیره پارتی دیده می شود که بسیار سخت خوانده می شوند. اما با تلاش بسیاری از پژوهشگران چند نویسه از آن خوانده شده و نشان می دهد که شاه اشکانی « ولخش» (بلاش) پسر «ولخش» (شاهی دیگر از اشکانیان) بوده است.
هنر و شیوه ایرانی بر روی این سنگ سراسر نمایان است دو همراه شاه در دوسوی او و بر دو گوشه دیگر سنگ ایستاده اند و به او می نگرند. دست راست آنان به نشان احترام به سوی شاه بلند شده و دست چپ بر روی خنجری است که به کمر بسته اند. چنین شیوه ای در نمایش را در نگاره های ساسانیان نیز بسیار فراوان می بینیم که نشان از این دارد که نباید پارتها را دست کم بگیریم. تاریخ اشکانیان یکی از زرین ترین دوران نمایش فرهنگ ایرانی است که شوربختانه از آن بسیار کم می دانیم.
اینهم نمای پشت سنگ که به سوی شمال شرق است و سراسر تخت است.
آنچه که آشکار است این است که در اینجا گنجینه های بسیار گرانبهایی از تاریخ و فرهنگ این سرزمین در همین سنگها و در دل کوه و زمین نهفته است که با یافتن و بازخوانی آنها می توان ابرهای تیره تاریخ این سرزمین و بویژه روزگار اشکانیان را کنار زد و شگفتی های دیگر این سرزمین را دید.
ادامه دارد
پیوستار بخش پیش
پس از دیدار از جایگاه مقدس و آتشگاههای ایرانیان باستان برآن شدیم تا از تندیس بلاش اشکانی دیدن نماییم. از فراز جایگاه سنگی و در ۳۰۰ متری شرق سنگنبشته داریوش و جایگاه به خوبی می توانیم نگاره بزرگ بلاش اشکانی را ببینیم. درست بالای شاهراه کهن و این نشان از آن دارد که این شاهراه باستانی در زمانهای باستان راهی بسیار پررفت و آمد و نامدار بود.
شاهراه کهن شهرهای بابل سلوکیه و نیز تیسفون را به همدان ری و خراسان پیوند می داد. وجود تندیسهای پارتی در غرب ایران و بویژه در پیرامون این شاهراه نشان از جایگاه برجسته غرب ایران در آن روزگاران داشت. از روزگار اشکانیان در بیستون دو نشانه برجسته به یادگار مانده است. پیکره گودرز اشکانی و مهرداد یکم و همچنین پیکره بلاش اشکانی
از آنجا که ما پس از دیدن جایگاه مقدس و بازگشت از آن به دیدار پیکره بلاش اشکانی رفتیم و پس از آن دیگر پیکر گودرز و مهرداد را دیدیم در این بخش عکس های گرفته شده را از این پیکر اشکانیرا به نمایش می گذاریم.
نمایی از چشم اندازی که در وسط عکس سنگی که پیکره بلاش اشکانی برآن نقش بسته دیده می شود. از جایگاه مقدس باید پایین آمد و بسوی شمال شرق به راه افتاد تا به این سنگ رسید.
در سر راهمان بسوی پیکره بلاش ما سنگهای بزرگ تراش خورده بسیاری را دیدم که نشانی از بزرگی این جایگاه کهن داشت. هنوز نمی دانیم که این سنگها را برای چه کاری تراشیده بودند. برخی از آنها که بسار بزرگند شاید برای کندن پیکره یا نوشته ای بر آن تراشیده بودند و برخی دیگر نیز برای ساختن ساختمانی سترگ
در کنار خود پیکره اشکانی نیز سنگی تراشیده بزرگ افتاده که خطهایی بر روی آن به چشم می خورد.
چشم انداز دشت زیبای بیستون و شاهراه کهن از کنار پیکره اشکانی
ادامه دارد
اینهم از یک تابلو که این جایگاه رو برای بینندگان معرفی می کند که به نظر من تنها یک تابلو زدن و چند خط درباره یک نشان باستانی نوشتن به هیچ وجه .کافی نیست و باید کارهای بسیار گسترده تری برای نمایش این آثار باستانی انجام پزیرد.
درست بر روی سکوی سنگی آنجا که به پرتگاه فراز دشت و شاهراه کهن می رسد می توانیم آتشدانها را ببینیم یکی از آنها در عکس زیر و بر روی سنگ نمایان است.
نمای یکی از آتشدانهای کهن
اینهم یک آتشدان دیگر
نمای دیواره کوه از خود جایگاه مقدس
جلوتر و به سوی غرب رفتیم و پلکانی تراشیده شده را به سمت پایین دیدیم.
از پلکان پایین رفتیم و باز هم سنگی تخت شده. راه ادامه داشت و باید از سنگهای برفراز پرتگاه می گذشتیم تا درست روبرو و بالای سنگنبشته داریوش بزرگ سردرآوریم. اما راستش را بخواهید این مسیر کمی خطرناک بود و ما دیگر از خیر آن گذشتیم.
ادامه دارد
به بخش دوم دیدارمان از بیستون می رویم. در شرق جایگاهی که سنگنبشته داریوش بزرگ تراشیده شده و درست روبروی این سنگنبشته جایگاه مقدس را می بینیم که مری بویس در کتاب تاریخ کیش زرتشت (جلد سوم) نیز به آن اشاره نموده است.
آنجا که شاخه ای از سنگهای بدنه کوه به سوی شاهراه کهن کشیده شده سکویی ترشیده بودند تا مردمان کهن ایرانی نیایشهای خود را برفراز آن انجام دهند. هرکس که از کوهپایه این جایگاه مقدس به آن می نگریست می پنداشت که این جایگاه چنان بلند است که گویی برفراز برجی قرار گرفته و چنین است می پنداریم نام «بغستان» با این جایگاه تراشیده شده در پیوند است.
هرکس که به این جایگاه کهن می رفت می توانست شاهراه باستانی را در دید خود بگیرد. می توانیم پنداریم که از این جایگاه برای پاسبانی و نگهبانی شاهراه کهن نیز استفاده می شد چنانچه آتشدانهایی که بر این جایگاه دیده می شوند ما را به یاد روشی می اندازند که در روزگار هخامنشیان برای رساندن پیام ها به دوردستها بکار می بردند. چرا که آتشی که بر این جایگاه سنگی برمی افروختند به آسانی در دورترین نقطه ها دیده می شد.
تاکنون آثار بسیاری از زندگی مردمان کهن حتی تا هزاره دوم پ.م در پیرامون این جایگاه مقدس بدست آمده و می توانیم پنداریم که مادهای ایرانی به آن به گونه ای آیینی به آن می نگریستند. به احتمال بسیار سپاهیان مادها در هنگام نبرد با آشوری ها از کنار این جایگاه مقدس گذشت. نام بغستان را به احتمال بسیار مادها بودند که بر این کوه بزرگ دادند و سپس برادران پارسی آنها این نام را برگرفتند.
شاید هرودوت حق داشت بگوید که پارسها برای قربانی کردن برفراز کوهها می رفتند. چرا که آشکار است این جایگاه علاوه بر استفاده برای راهداری برای نیایشهای ایرانیان کهن و نیز قربانی کردن در پای کوه بغستان بکار می رفت. تکتیوس
شوربختانه از شکوه و بزرگی این جایگاه به اندازه ناچیز می دانیم. اما اگر آنرا از نزدیک ببینیم و موقعیت دیگر آثار باستانی را با آن بسنجیم درمی یابیم که در پشت ابرهای تیره تاریخ این جایگاه بود که الهام بخش ایرانیان برای به یادگار گذاشتن یادبودهای خود بود. چنانکه سنگنبشته داریوش بزرگ درست روبروی این جایگاه و در سوی غرب آن در شکاف کوه کنده شده تندیس هرکول درست بر دیواره پای این جایگاه و تندیس بلاش اشکانی در سوی شرق آن کنده شده است.
برای رفتن به این جایگاه سنگی باید از سوی شرق دیواره ای که تندیس هرکول به ان تکیه زده رفت. از انجا راهی ملایم به سوی بالا است و به آسانی می توان خود را به بدنه کوه و نیز جایگاه مقدس رساند. اما با رسیدن به این جایگاه دیگر جلوتر رفتن بویژه به سوی غرب آن آسان نیست. تنها سنگنوردان می توانند آنرا ادامه دهند و جلوتر بروند. البته با جلوتر رفتن می توان خود را به پرتگاهی رساند که درست در روبروی سنگنبشته داریوش قرار داشته و از آن نیز بلند تر است. ما چون سنگنورد نبودیم صلاح ندانستیم از جایگاه مقدس به سوی غرب برویم. تنها به دیواره های سنگی و نیز پلکانی سنگی که در روزگار کهن تراشیده شده رسیدیم. در اینجا عکس هایی که گرفته شده را به دوستان گرامی و ایران دوستان تقدیم می داریم.
نمای دشت روبروی کوه بیستون از کرانه دیواره و شیب هموار جایگاه مقدس. کوههای روبرو جایگاهی هستند که دخمه های باستانی روستای اسحاق وند را در خود جای داده اند. موقعیت شاهراه کهن درست میان کوه و پردیسی بوده که این درختان از آن به یادگار مانده است.
زاویه دیگر از نمای دشت جنوب شرق جایگاه مقدس. در عکس می توانید رود «گاماسیاب» را ببینید که این واژه نامی کهن و ایرانی است و من حدس می زنم از نام «جاماسپه» برگرفته شده باشد
باز هم نمایی دیگر از دشت روبروی بیستون
در راهی که به سوی بالای این جایگاه رفتیم و در سراسر سراشیبی سنگهای تراشیده بزرگ بسیاری در گوشه و کنار دیده می شدند که نشان از این دارند که در اینجا ساختمانهای بزرگی در دست ساخت بوده است.
در مسیرمان به سوی بالا این گودال را دیدیم که نشان می دهد غارتگران میراث باستانی دست روی دست نگذاشته و به آثار اینجا هم دستبرد زده اند.
سرانجام به جایگاه مقدس و نیایشگاه کهن رسیدیم و آنرا دیدیم. سنگهای هموار و تخت شده نشان از بنیان جایگاهی برای نیایشهای آیینی و نیز کاربرد آن برای ایجاد پاسگاه راهداری در روزگاران گوناگون دارد.
دیواره سنگی تراش خورده و سکوی سنگی شاید برای انجام مراسم آیینی . شگفت انگیز است که این سکوی سنگی چنان تراشیده و درآورده شده که بامدادان و هنگام برآمدن خورشید از شرق روشنایی آن درست به آن می تابد.
باز هم جلوتر رفتیم به سوی خود سکوها که درست روبروی پردیس و شاهراه کهن هستند
ادامه در بخش دوم
برآن شدیم تا نخست از خود کوه بیستون و از گوشه جنوب آن که در کنار راه باستانی است آغاز کنیم. در نیمروز بود که به پای بغستان رسیدیم و هوا بسیار گرم.
این عکس درست از روبروی سنگنبشته داریوش بزرگ و از پشت درختان پردیس گرفته شده جاییکه درختان سترگ و تنومند آن یادآور آن پردیس کهن است. پردیسی که روزگاری کهن بسیار گسترده و سراسر دشت را پوشانده بود.
این عکسها از گوشه جنوب شرق جایی که سنگنبشته داریوش هست گرفته شده و نمای جایگاه مقدس که مری بویس در کتاب تاریخ کیش زرتشت (جلد سوم) به آن اشاره داشته را نشان می دهد:
هنگامیکه از شاهراه کهن و روبروی تندیس بلاش اشکانی به سوی غرب نگریستیم، سنگنبشته داریوش بزرگ در دل دره پنهان بود اما چیزی که شگفت انگیز می نمود شکوه و بزرگی دیواره نیمه کاره فرهاد تراش در آنسوی سنگنبشته بود. شوربختانه عکس زیر با کیفیت بالا نیست چرا که در گوشه پایین سمت راست می توان این دیواره بزرگ را که چون صفحه ای بزرگ است دید.
اینهم یه عکس دیگه از دیواره های کوه بیستون که ما از جایگاه مقدس گرفتیم
آفتاب بغستان همیشه تابناک باد و دل ایرانیان همیشه شاد. خورشید زرین نیمروز بر فراز کوه سترگ بیستون و آثار زیبای باستانی آن.
نمایی دیگر از کوه بیستون، سنگنبشته داریوش بزرگ درست در گوشه راست پایین عکس و پشت تیری که در عکس دیده می شود، می باشد. این کوه زیبا بیش از ۲۵۰۰ سال است که ندای داریوش را در سینه خود پاس داشته و نماد سربلندی و سرافرازی سرزمین ایران در تاریخ است.
عکس شرق سنگنبشته داریوش بزرگ و روبروی جایگاه مقدس
دوست داشتم باز هم از این کوه زیبا عکس بگیریم. بویژه هنگامیکه از سوی شرق به سوی این کوه نزدیک می شدیم. آن هنگام را هیچگاه فراموش نمی کنم که ما هنگام غروب آفتاب در غرب این کوه و در جاده صحنه به کرمانشاه (درست در همان شاهراه باستانی) به سوی آن نزدیک می شدیم و آفتاب پس این کوه زیبا درحال غروب بود. می توانیم در آن هنگام دریابیم چرا آن ایرانیان باستان این کوه را بغستان نامیدند.
اما زمان بسیار کم بود و دوربینی مناسب نداشتیم. آرزومندیم که بتوانیم زمانی دیگر را دریابیم و عکسهای بیشتری را بگیریم. ادامه دارد
ادامه دارد
سرانجام روزی فرارسید که من در خرداد ۸۷ به بیستون در استان کرمانشاه سفر کرده و این منطقه باستانی را به خوبی بررسی کنم. در گذشته بارها و بارها بیستون و بویژه سنگنبشته داریوش بزرگ را از نزدیک دیده بودم، اما اینبار برآن شدم که نزدیک به یک روز را برای دیدن همه آثار باستانی و باشکوه این کوه بزرگ کنار بگذارم.
هرکس که کوه سترگ بیستون را از نزدیک ببیند شکوه و بزرگی آنرا درخواهد یافت. این کوه بزرگ آرامش بخش مردمان روزگاران کهن و آرام بخش دلهای ایرانیان بوده است. کوهی که به راستی نام «بغستان» شایسته و زیبنده آن است.
بارها از خود می پرسیدم که چرا از میان این همه کوهستانهای بزرگ و بلند، این کوه در تاریخ و زندگی اسطوره ای این سرزمین جایگاه ویژه ای یافته است؟ اما بارها و بارها که این کوه زیبا را از نزدیک دیدم پاسخ پرسش خود را نیز درمی یافتم.
کوه بغستان کوهی بلند چون کوه الوند یا دنا نیست اما نمایی بس زیبا و با شکوه دارد و جایگاه آن در میان کوهستانهای دیگر، ویژه است. بویژه که راه باستانی که خراسان را به غرب پیوند می زند، درست از جلوی این کوه می گذرد. اگر از سوی غرب به این کوه بنگرید، می پندارید که این کوه چون شیری است که در کنار راه باستانی نشسته به دشت زیبای جنوب خود می نگرد و از شاهراه کهن پاسداری می کند. دستانش را از بازوان بر زمین خوابانده و درست بر روی دست راستش و روبروی دشت چپش بود که داریوش بزرگ سنگنبشته نامدار خود را بر آن کند و پیام خود را به این شیر به امانت گذارد. درست بر روی دستان دیگر بود که مادهای کهن نخستین نیایشگاههای خود را بر آن برپا ساختند و دیگر ایرانیان نیز خود را به این کوه شیر مانند سپرده هریک یادگارهایی را برجای گذاردند.
در سفری که من به بیستون داشتم شگفتی های بسیاری را از این کوه بزرگ و آثار باستانی آن دیدم. پس چنین بود که برآن شدم تا عکس های بسیاری را گرفته آنها را در دید دوستاران تاریخ این سرزمین بگذارم. شوربختانه بجز دوربین موبایل وسیله دیگری در دست نداشتم و به ناچار از دوربین موبایل استفاده کردم. در اینجا از همه دوستان پوزش می خواهم اگر کیفیت عکس ها خوب نیستند.
عکس هایی را که تهیه کرده ام هر یک را دسته بندی کرده و هر دسته را در یک صفحه در تارنگارم گذاشته ام. همچنین وظیفه خود می دانم از برادر همسرم مسعود بسیار سپاسگذار باشم که مرا در پیچ و خم این کوه تنها نگذاشت و در گرفتن عکس ها آنهم در هوای بسیار گرم و آفتابی همراهم بود.